ازدواج معامله اجتماعي;دايره اي ديگر از دايره هاي تلخ اجتماع ما
 
POLICY
POLICY

همه ما آدمهاي مجردي-خصوصا خانم ها- را ديده ايم كه كمي وفقط كمي از سن ازدواجشان گذشته است وشديدا اعتماد به نفس خود را از دست داده اند واحساس ناكامي مي كنند ومتاهلاني-از هر دو جنس- را ديده ايم كه از شريك زندگي خود يا از كيفيت زندگي  مي نالند وخود را قرباني طرف مقابل مي بينند.داستان جالب توجه ودر عين حال تلخي است.در جامعه ما كه دختر جوانِ تنها بودن به خودي خود ضد ارزش محسوب مي شود-آهسته آهسته پسر مجرد بودن وبه زندگي ادامه دادن زشتي خود را مي بازد- ودرجامعه اي كه دختر تنها به هيچ عنوان موقعيت اجتمايي پذيرفته شدهء پايدار ندارد وبه عنوان دختر دم بخت از او ياد مي شود اين داستان تعجبي ندارد.دختر وپسر هر دو در عنفوان جواني ايده آل هاي خود را از طرف مقابل وزندگي مشترك در سر مي پرورند وبا اين ايده ها جلو مي روند.رويا پرور تر ها با همين ايده ها به چند فرصت ازدواج پشت پا مي زنند وبه اصطلاح واقع بين تر ها همان اولي ها را مي قاپند.اما به هر حال تقريبا تمامشان به هر حال به آن دوران برزخ مي رسند كه كاملا حس مي كنند دختر مجردي هستند كه موقعيت پايدار اجتماعي ندارند.چه با رنج وچه با خود فريبي ورضايت تن به اين معامله اجتماعي مي دهند وبسياري از ايده آل هاي خود را كنار مي گذارند ويك موقعيت را مي قاپند.خود اين قاپيدن هم ظرافت ها وتفسيرهاي خود را دارد كه در اين مجال نمي گنجد اما به هر حال تقريبا هميشه اين معامله اي كه با ايده آل ها در مقابل مزايا و آرامش اجتماعي مي كنند به نا خود آگاه مي رود وتقريبا توسط دوران به هر حال طلايي شروع زندگي زندگي مشترك مدفون مي شود.تا همين جا نگهش داريم وبه دسته ديگري كه تعداد كمتري دارند بپردازيم وبعد ادامه دهيم.اما دسته ديگر از مجردين دم بخت به طور ناخودآگاه اهل معامله نيستند.چه خوب وچه بد از ايده آل هاي خود نمي گذرند.همه مي توانند يك موقعيت ازدواج را محكم بچسبند وهر چيزي را فداي آن كنند ويا حتي خودشان موقعيت ساز شوند ويكي را براي خود جور كنند.اما اين دسته اهل اين داستان نيستند.لااقل در آن دوره جرات رد كردن وچسبيدن به ايده آل ها را دارند.ترجيح مي دهند چند قدمي جلو تر به جستجوي ايده آل هاي خود بپردازند و حتي ممكن است خودشان هم ندانند داستان چيست ومثلا فكر كنند تنها مانده اند وكسي مناسب آنها نيست.غافل از اينكه آنها هم كه تنها نمانده اند برايشان معجزه اي رخ نداده وخدا برايشان از آسمان لنگه اي بي ذره اي اختلاف نفرستاده فقط حاضر شده اند معامله كنند ويكي را محكم بچسبند فارغ از اينكه چقدر واقعا قبولش دارند.كافي است براي اينكه مطمئن شوند در زمين جفت ها هم خبري نيست به قسمت دوم داستانشان مراجعه كنند.

اما درقسمت دوم داستان جفتها از دوران خوشي وفراموشي ابتداي زندگي مشترك عبور كرده ايم وهر دو طرف با واقعيتهاي تازه اي روبرو مي شوند كه اصلا هم واقعيتهاي جديدي نيستند وفقط مدتي ترجيح دادند آنها را نبينند.اينكه يكي شان متوجه مي شود طرف مقابل اصلا دركش نمي كند وفراتر از آن اصلا به او توجهي ندارد. غافل از اينكه طرف مقابلش هم به اين درد دچار است كه هر چه توجه داشته است با چاشني اغماز در شروع زندگي وبراي شكل گيري اش خرج كرده است وبا يك مكانيزم ساده رواني نيروي شديدي در وجودش ايجاد شده است كه پس از فتح سختي كه داشته-شريك زندگي اش-با خيال راحت به دنبال باقي جذابيتهاي زندگي مثل موفقيتهاي شغلي واجتماعي يا ماديات برود.از طرف ديگر طرف مقابل هم احساس باخت مي كند.در دوره قبل زندگي اش مجبور شده مكرر براي برنده شدن خرج كند ،معامله كند ،اغماز كند وفقط پذيرا باشد.وشايد دوره كوتاهي بعد از آن هم خوشبخت بوده كه حالا فقط برايش خاطره اي شيريني است كه تلخي دوراني كه اكنون در آن است را بيشتر مي كند.هيچ كدام از روياهاي شيريني كه در كنار عشق يگانه اش-البته شايد اين حس هم از اول خود فريبي وفقط به عنوان تقويت كنند لازم بوده – تعبير نشده است.زندگي بي نهايت معمولي است به همان شكل قبل از فتح شريك زندگي اش ومسلما دشوار تر وپر مسئوليت تر.شايد هنوز هم شريك زندگي اش را دوست داشته باشد.ولي به احتمال زياد هيچ كدام از انتظاراتش يا بخشي از آن را بر آورده نمي كند وبنابراين يا از همين دوست داشتن براي ادامه اين زندگي هزينه مي كند يا از نگه دارنده هاي ارزشي ويا قانوني اجتماع حساب مي برد.به هر حال هر دو مسير رو به پايين است.البته زندگي مسكن هاي خودش را دارد مانند بچه آوردن،مناسبات وتعاملهاي خانوادگي و اجتماعي،هر كدام به دنبال راه خود رفتن وفاصله گرفتن به قدر كافي.

اما از نظر من هم ايده آل گرايي در زندگي مردود است وبي نتيجه. بايد ايده آل ها را محك واقعيت وواقع بيني زد،تعديل كرد وبه واقعيت تبديل كرد.اما كساني كه خيلي زود به معامله گفته شده براي رها كردن ايده آل ها در مقابل بدست آوردن مزاياي اجتماعي تن مي دهند بيش از همه روند معكوس اين فرايند را پيش مي آورند.در واقع با سركوب اين ايده آل ها به آنها فرصت مي دهند تا در قسمت دوم داستان به عنوان حس ناكامي يا عدم رضايت از طرف مقابل بروز كنند.در مقابل كساني كه به اندازه كافي -وهر چقدر بيشتر بهتر- به خود فرصت مي دهند، اين مزيت را دارند آهسته آهسته در طول مسير بخشي از اين ايده آلها را يا مي ريزند يا در تناسب با واقعيت ها جستجو مي كنند وتعديل مي كنند.از طرف ديگر معتقدم هر كسي در هر دوره از زندگي چيزي را درو مي كند كه در مرحله قبل كاشته است.آنهايي كه صرفا معامله مي كنند وخيلي زود مزاياي اجتماعي را بدست مي آورند معمولا چيز زيادي براي پاسخ دادن به آن ندارند ومهياي وضعيت جديد خود نيستند واين خودش را با پايان دوران طلايي نشان مي دهد.اما كساني كه فرصت بيشتر داشته اند معمولا بيشتر ابزار مند شده اند يا در ساده ترين حالت بيشتر قدر موقعيت جديد خود را مي دانند ودر بهترين حالت كساني بينشان ياد مي گيرند وقتي دنبال ايده آلهايي در طرف مقابل خود هستند آن ايد آل ها يا معادل هايشان را اول در خود ايجاد كنند وبدون معادلش در خود از طرف مقابل انتظاري نداشته باشند.ودر آخر اينكه ما هر چه در زندگي جلو مي رويم خود بيشتر به دست مي آوريم وبنابراين كمتر از محيطمان انتظار داريم ومستقل تر مي شويم. اين روند را از نوزادي تا جواني نظاره مي كنيم.كساني كه اهل معامله كردن باشند بيشترين بار اين انتظارات را به دوش طرف مقابل مي اندازند وانتظارات هم مانند سم در هر رابطه اي عمل مي كنند.اما كساني كه به خود فرصت بيشتر مي دهند در طول مسيري كه به تنهايي مي پيمايند در وجه هاي بيشتري استقلال خود را مي يابند وبه خاطر معيارهاي عميق تر وبهتري-در مقابل انتظارات معمول  كه معمولا تنش زا هستند- به اين جفت شدن ودر كنار يكديگر قرار گرفتن تصميم مي گيرند.

 به هر حال آنچه بيشتر از همه آنچه آزار دهنده است اين است كه جامعه ما به خاطر عمق سنت زدگي كه دچار آن است فرصت انتخاب آزادانه را مي گيرد،به اعضايش كمتر فرصت مي دهد راه شخصي خود را در زندگي دنبال كند ومدام دايره هايي از رنج تا رنج  مي آفريند.افراد اين جامعه هم خيلي راحت به معامله كردن و سپردن خود به جريانهاي تعريف شده اين جامعه تن مي دهند وتقريبا تمامشان هم به خاطر روح انساني شان احساس ناكامي را با خود يدك مي كشند.

در اين مجال كوتاه گفتن از اين پيچيدگي اجتماعي مقدور نبود.شايد اين فقط فتح باب اين انديشه در ذهن خواننده اش بود.به هر حال مسلم است اين حرفها صحبت از طيفي از جامعه بود نه تمام آن و واضح است كه من به عنوان نويسنده وشما به عنوان خواننده اين مطلب اصلا جز اين داستان واهل معامله هاي زندگي نيستيم واساس زندگي مان را بر اساس آرمان خواهي هاي بلند انساني بنا نهاده ايم!!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 16:52
محمد حقيقي راد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش امدید وبلاگ من سعي مي كنه كه حق بگه نه اينكه رياكارانه تملق كسي را بگويد
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

سلام وب خوبي داري ؟ در ضمن از قالب خوبي استفاده كردي اگر دوست داري يك سر بيا به وب ماهم بزن خوشحال ميشم زحمت كم ميكنم تا ديگ مزاحمتون نمي شوم







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 154
بازدید کل : 50671
تعداد مطالب : 152
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1